دسته بندی : <-CategoryName->
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بیذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشتهای _جنس همان رشته که بر گردن توست_
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
نه کف و ماسه، که نایابترین مرجانها
تپش تبزدۀ نبض مرا میفهمید
آسمان روشنیاش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازۀ هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم میگردم
آخرین زمزمهام را همه شهر شنید
محمدعلی بهمنی
برچسبها:
نویسنده: مسعود نوذری |
یک شنبه 3 اسفند 1393برچسب:محمدعلی بهمنی,خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید,دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست,اشعار محمد علی بهمنی,شعر های محمد علی بهمنی,بهمنی,اشعار عاشقانه محمد علی بهمنی,شعر زیبا,شعر عاشقانه,شعر,اشعار معاصر, - 16:17
دسته بندی : <-CategoryName->
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
محمدعلی بهمنی
برچسبها:
نویسنده: مسعود نوذری |
چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:محمدعلی بهمنی,دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست,اشعار محمد علی بهمنی,شعر های محمد علی بهمنی,بهمنی,اشعار عاشقانه محمد علی بهمنی,شعر زیبا,شعر عاشقانه,شعر,اشعار معاصر, - 22:18